یکی از مشهورترین احادیثِ طبّی، حدیثِ « المعده بیت کل داء » است. در فقه الرضا آمده است: أَرْوِی عَن الْعَالِمِ ع أَنَّهُ قَالَ الْحِمْیَهُ رَأْسُ کُلِّ دَوَاءٍ وَ الْمَعِدَهُ بَیْتُ الْأَدْوَاءِ وَ عَوِّدْ بَدَنَکَ مَا تَعَوَّدَ (فقه الرضا، ص340). در جای خود ثابت شده است که انتساب فقه الرضا به امام رضا (ع) نادرست است و این کتاب، اثری متأخّر و در ارتباط با کتاب التکلیف شلمغانی بوده است. شیخ مفید نیز این حدیث را بدون ذکر سند به امیر المؤمنین (ع) نسبت داده است (تصحیح اعتقادات الإمامیه، ص144). در برخی منابع دیگر امامیه نیز این حدیث به صورت مرسل و بیسند تکرار شده است (نک: مکارم الأخلاق، ص362؛ دعوات الراوندی، ص77). مستغفری نیز–که از علماء اهل سنّت است- در طبّ النبیّ این حدیث را روایت کرده است (طب النبی، ص19). ذهبی نیز مینویسد: «و روت عائشه عنه ص انه دخل علیها و هی تشتکی فقال لها: الأزم دواء و المعده بیت الداء و عودوا کل بدن ما اعتاد. و قال علی: المعده بیت الداء و الحمیه رأس الطب و العاده طبع ثان. رواهما القاضی ابویعلی» (الطب النبوی، ص61). البته قاضی ابو یعلی را نباید با ابویعلی موصلی (م307ق) اشتباه گرفت. ظاهرا مقصود محمد بن الحسین بن الفراء (م458ق)، قاضی مشهور است که آثار بسیاری و از جمله کتابی در طب داشته است (سیر اعلام النبلاء، ج18، ص91).
بسیاری از حدیثشناسان عامه، تصریح کردهاند که این حدیث اصلی ندارد و از سخنان حارث بن کلده، طبیب عرب است (زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج۴، ص٩۶، 108؛ المقاصد الحسنه، ج1، ص455؛ الاسرار المرفوعه، ج1، ص213؛ عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ص١۶۵).
البته احادیث دیگری منسوب به اهل بیت (ع) در راستای مضمونی کلّی این حدیث در دست است و در مقابل اقوال دیگری نیز به حارث بن کلده نسبت داده شده است که مضمون مشابهی دارد. قاسم بن سلام مینویسد: فِی حَدِیث عُمَر حِین سَأَلَ الْحَارِث بن کلده: مَا الدَّوَاء فَقَالَ: الأزم. کَانَ سُفْیَان بن عُیَیْنَه یَقُول: الأزم هُوَ الحمیه (غریب الحدیث، ج3، ص330). بنا بر نقل دیگر، عمر بن خطاب از «افضل الطب» پرسیده است و حارث بن کلده این پاسخ را داده است (العلاج بالأعشاب، ص١٣).
راوندی، عبارتِ مشابهِ «اصل الطب، الأزم» را به گونهای آورده است که گویی از روایات معصومین است:
وَ رُوِیَ لَا تَأْکُلْ مَا قَدْ عَرَفْتَ مَضَرَّتَهُ وَ لَا تُؤْثِرْ هَوَاکَ عَلَى رَاحَهِ بَدَنِکَ وَ الْحِمْیَهُ هُوَ الِاقْتِصَادُ فِی کُلِّ شَیْءٍ وَ أَصْلُ الطِّبِّ الْأَزْمُ وَ هُوَ ضَبْطُ الشَّفَتَیْنِ وَ الرِّفْقُ بِالْیَدَیْنِ وَ الدَّاءُ الدَّوِیُّ إِدْخَالُ الطَّعَامِ عَلَى الطَّعَامِ وَ اجْتَنِبِ الدَّوَاءَ مَا لَزِمَتْکَ الصِّحَّهُ فَإِذَا أَحْسَسْتَ بِحَرَکَهِ الدَّاءِ فَاحْزَمْهُ بِمَا یَرْدَعُهُ قَبْلَ اسْتِعْجَالِهِ (الدعوات، ص81؛ مستدرک الوسائل، ج16، ص453).
جالب آن که تمام فقراتِ روایتِ راوندی، در گفتگویی داستانی، میانِ حارث بن کلده و انوشیروان نیز حکایت شده است:
روی أن الحارث بن کلده الثقفی وفد على کسرى أنوشروان… فقال: کیف بصرک بالطب؟ قال: ناهیک! قال: فما أصل الطب؟ قال: ضبط الشفتین، والرفق بالیدین. قال: أصبت، فما الداء الدویّ ؟ قال: إدخال الطعام على الطعام… قال: فما تقول فی شرب الدواء؟ قال: اجتنب الدواء ما لزمتک الصحه، فإذا أحسست بحرکه الداء فاحسمه بما یردعه… وإن الجاهل کل الجاهل من أکل ما قد عرف مضرته، فیؤثر شهوته على راحه بدنه. قال: فما الحمیه؟ قال: الاقتصاد فی کل شیء… (العقد الفرید، ج8، ص84).
ابن ابی الدنیا، بخشی از این جملات را به صورت گفتگویی میانِ حارث بن کلده و اطباء فارس –و نه انوشیروان- حکایت کرده است:
حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمُ قَالَ: أَخْبَرَنَا سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَهَ قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنٌ لِابْنِ مَعْقِلٍ یُقَالُ لَهُ: عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْوَلِیدِ، قَالَ: لَاقَى الْحَارِثُ بْنُ کَلَدَهَ أَطِبَّاءَ فَارِسَ، فَقَالُوا لَهُ: أَیُّ شَیْءٍ الدَّوَاءُ؟ فَقَالَ لَهُمْ: أَلَّا تُدْخِلَ بَطْنَکَ طَعَامًا وَفِیهِ طَعَامٌ، فَنَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ وَقَالُوا: صَدَقَ (الإشراف فی منازل الأشراف، ص١۶٩).
انتساب موازیِ سخنان طبی به حارث بن کلده –به عنوان نماد طبّ عرب- و پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین علی (ع) –به عنوان نماد کامل شریعت و دین اسلام- نمونههای دیگری نیز دارد. به عنوان مثال میتوان به سخنی طبی دربارهی 4 آفتِ آفتاب اشاره کرد که با طرق ضعیف، به حارث بن کلده (مصنف ابن أبی شیبه، ج۵، ص63)، رسول اکرم (ص) (مستدرک الحاکم، ج4، ص408)، امیر المؤمنین (ع) (الخصال، ج1، ص97)، امام کاظم (ع) –به صورت روایت از پیامبر- (الخصال، ج1، ص248) و عمر بن خطاب (الطب النبوی لأبی نعیم الأصفهانی، ج1، ص٢۵٩) نسبت داده شده است.
نمونه دیگر جمله : «مَنْ سَرَّهُ الْبَقَاءُ، وَلَا بَقَاءَ، فَلْیُخَفِّفِ الرِّدَاءَ وَلْیُبَاکِرِ الْغِذَاءَ وَلْیُقِلَّ غِشْیَانَ النِّسَاءِ» است که هم به حارث بن کلده (معرفه الصحابه لأبی نعیم، ج٢، ص٧٨٠) و هم به پیامبر ص و امامان منسوب است (صحیفه الرضا، ص69؛ الجعفریات، ص244؛ طب الائمه، ص29؛ امالی الطوسی، ص666).
ابن ابی الدنیا همچنین از وهب بن منبه سخنی درباره دیدگاه اطباء روایت کرده است که با حدیث مورد بحث مرتبط است:
حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بن سَعِیدٍ الْجَوْهَرِیُّ، حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى، أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ یُوسُفَ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ فِرَاسٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ، رَحِمَهُ اللَّهُ، قَالَ: أَجْمَعَتِ الأَطِبَّاءُ أَنَّ رَأْسَ الطِّبِّ الْحمْیَهُ، وَأَجْمَعَتِ الْحُکَمَاءُ أَنَّ رَأْسَ الْحِکْمَهِ الصَّمْتُ (ابن ابی الدنیا، الصمت و آداب اللسان، ج1، ص562).
منابع عامه، حدیث دیگری نیز با سند بسیار ضعیف به پیامبر (ص) نسبت دادهاند که ارتباط نزدیکی با حدیث « المعده بیت کل داء » دارد.
… یَحْیَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبَابَلُتِّیُّ، قَالَ: نا إِبْرَاهِیمُ بْنُ جُرَیْجٍ الرُّهَاوِیُّ، عَنْ زَیْدِ بْنِ أَبِی أُنَیْسَهَ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ أَبِی سَلَمَهَ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: الْمَعِدَهُ حَوْضُ الْبَدَنِ، وَالْعُرُوقُ إِلَیْهَا وَارِدَهٌ، فَإِذَا صَحَّتِ الْمَعِدَهُ صَدَرَتِ الْعُرُوقُ بِالصِّحَّهِ، وَإِذَا فَسَدَتِ الْمَعِدَهُ صَدَرَتِ الْعُرُوقُ بِالسَّقَمِ (المعجم الاوسط، ح4476).
ابو فروه الرهاوی این حدیث را از ابراهیم بن جریج با سند دیگری (زهری-عروه- عائشه) روایت کرده است (دارقطنی، العلل الوارده، ج8، ص42)که قرینهای است بر عدم اصالت سند. نکته مهم این است که همین سخن را به جای پیامبر (ص) به ابن ابجر نیز نسبت دادهاند (الضعفاء الکبیر، ج1، ص62؛ شعب الایمان، ح5365). ابراهیم بن جریج الرهاوی، راوی این حدیث، طبیب بوده و او را به جعل این حدیث متهم کردهاند (دارقطنی، العلل الوارده، ج8، ص43).
به گفتهی ابوداود حرانی، نزد ابراهیم بن جریج، اصلی برای این حدیث نبوده است. (مقصود از اصل، نسخهی اصلی مکتوبی است که در آن راویان، احادیث مشایخ خود را حین سماع و املاء، مینوشتند.) و وقتی از او مطالبهی اصل شده است، گفته است: از زید بن ابی انیسه، حدیث نوشتهام ولی کتابم از بین رفته است! از او پرسیدهاند: با چه کسی نشست و برخاست داشتهای؟ پاسخ داده است: فلان طبیب نزدیک خانهام بوده و با او بسیار مینشستم (الضعفاء الکبیر، ج1، ص62). مقصود حرّانی از این گزارش این است که احتمالاً ابراهیم بن جریج، آن چه نزد اطباء آموخته بوده است، با جعل سند به پیامبر (ص) نسبت داده است. دیگر حدیثشناسان اهل سنت نیز به تضعیف ابراهیم بن جریج و این حدیث پرداختهاند (نمونه: الموضوعات الکبری، ج2، ص284).
در منابع امامیه ظاهراً تنها سندی که برای حدیث « المعده بیت کل داء » ذکر شده است، مربوط به روایت گفتگوی امام صادق (ع) با پزشک هندی در دربار منصور دوانیقی است. بنابر این روایت، روزی امام صادق (ع) در مجلس منصور دوانیقی حاضر شد. مردی هندی در حال خواندن کتب طبّ بود. امام صادق (ع) به قرائت او گوش میداد. سپس میان امام صادق (ع) و آن پزشک هندی گفتگویی صورت میگیرد که امام صادق (ع) در آن میان، میفرماید: «… وَ أَسْتَعْمِلُ مَا قَالَهُ رَسُولُهُ ص وَ أَعْلَمُ أَنَّ الْمَعِدَهَ بَیْتُ الدَّاءِ وَ الْحِمْیَهَ هِیَ الدَّوَاءُ وَ أُعَوِّدُ الْبَدَنَ مَا اعْتَادَ.» هندی پاسخ میدهد: وَ هَلِ الطِّبُّ إِلَّا هَذَا؟ سپس امام صادق (ع) توضیح میدهد که این قواعد را ازکتب طب نگرفته بلکه از خدا آموخته است و در ادامه بحث مفصلی درباره جزئیات خلقت بدن و علل آن صورت میگیرد و در نهایت طبیب هندی شهادتین را بر زبان آورده، مسلمان میشود و به برتری علمی امام صادق (ع) بر همه مردم زمان اعتراف میکند (الخصال، ج2، ص511؛ علل الشرائع، ج1، ص99). سندِ این حدیث از چند جهت ضعیف است، به ویژه از آن رو که واسطهی نقل آن ابو سعید الحسن بن علی العدوی است که ابن غضائری او را «کذاب و بسیار ضعیف» توصیف کرده است (رجال ابن الغضائری، ص53).
نکتهی درخور توجّه، الگو و قالب کلّی این حدیث است که میتوان آن را به 6 عنصر اصلی فروکاست:
مجلس خلیفه عباسی
حضور عالم مسلمان
حضور طبیب غیر مسلمان
برتریجویی طبیب بر عالم و محاجّه با او
استناد عالم به یک روایت نبوی که کلّ طبّ را در خود جمع کرده است
اعتراف طبیب غیر مسلمان
اکنون به دو داستان زیر دقّت کنیم:
وبلغنی أنّ الرشید کان له طبیب نصرانی حاذق، فقال لعلیّ بن الحسین بن واقد: لیس فی کتابکم من علم الطب شیء، والعلم علمان علم الأدیان وعلم الأبدان، فقال له علیّ: قد جمع الله تعالى الطب کله فی نصف آیه من کتابنا. قال: وما هی؟ قال: قوله – عَزَّ وَجَلَّ- وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا. فقال النصرانی: ولا یؤثر عن رسولکم شیء من الطب؟ فقال علیّ: جمع رسولنا – صلى الله علیه وسلم – الطب فی ألفاظ یسیره قال: وما هی؟ قال: قوله -علیه السلام: المَعَده بیت الداء والحمیه رأس کلّ دواء، وأعطِ کل بدن ما عودته. فقال النصرانی: ما ترک کتابکم ولا نبیّکم لجالینوس طبا (تفسیر الثعلبی، ج١٢، ص٣۴٠).
وَرَوَى أَبُو مُحَمَّدٍ الْخَلَّالُ فِی کِتَابِ الطِّبِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُرْوَهَ وَفِی نُسْخَه عَمْرِو بْنِ سَوْدَهَ قَالَ: جَلَسَ الْمَأْمُونُ لِلنَّاسِ مَجْلِسًا عَامًّا، فَکَانَ فِیمَنْ حَضَرَهُ منجه وهنجه طَبِیبَا الرُّومِ وَالْهِنْدِ إلَى أَنْ قَالَ: فَأَقْبَلَ الْمَأْمُونُ عَلَى إِسْحَاقَ بْنِ رَاهْوَیْهِ فَقَالَ: مَا تَرَى؟ فَقَالَ: ذَکَرَ هِشَامُ بْنُ عُرْوَهَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَائِشَهَ – رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا -: «أَنَّ النَّبِیَّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ – دَخَلَ عَلَیْهَا وَهِیَ تَشْتَکِی فَقَالَ لَهَا: یَا عَائِشَهُ الْحِمْیَهُ دَوَاءٌ، وَالْمَعِدَهُ بَیْتُ الْأَدْوَاءِ: وَعَوِّدُوا بَدَنًا مَا اعْتَادَ» فَأَقْبَلَ الْمَأْمُونُ عَلَى منجه وهنجه فَقَالَ: مَا تَقُولَانِ؟ فَقَالَ: هَذَا کَلَامٌ جَامِعٌ وَهُوَ أَصْلُ الطِّبِّ (الآداب الشرعیه والمنح المرعیه، ج2، ص353).
چنان که میبینیم الگوی هر سه داستان یکی است و میتوان آن را در جدول زیر خلاصه نمود:
عناصر |
روایت صدوق |
روایت ثعلبی |
روایت خلّال |
مجلس خلیفه |
منصور |
هارون الرشید |
مأمون |
حضور عالم مسلمان |
امام صادق (ع) |
علی بن الحسین بن واقد |
اسحاق بن راهویه |
پزشک غیر مسلمان |
طبیب هندی |
طبیب نصرانی |
منجه رومی و هنجه هندی |
برتریجویی پزشک |
أَ تُرِیدُ مِمَّا مَعِی شَیْئا |
لیس فی کتابکم من علم الطب شیء |
تقطیع شده |
استناد عالم به حدیث نبوی |
أَسْتَعْمِلُ مَا قَالَهُ رَسُولُهُ ص… أَنَّ الْمَعِدَهَ بَیْتُ الدَّاءِ… |
جمع رسولنا الطب فی ألفاظ یسیره… المَعَده بیت الداء والحمیه رأس کلّ دواء |
فَقَالَ: ذَکَرَ هِشَامُ بْنُ عُرْوَهَ… |
اعتراف پزشک |
وَ هَلِ الطِّبُّ إِلَّا هَذَا… أَنَّکَ أَعْلَمُ أَهْلِ زَمَانِکَ. |
ما ترک کتابکم ولا نبیّکم لجالینوس طبا |
فَقَالَ: هَذَا کَلَامٌ جَامِعٌ وَهُوَ أَصْلُ الطِّبِّ… |
البته مضمون کلی این داستان، به دیگر طبیبان نیز نسبت داده شده است. مثلا از محمد بن زکریای رازی درباره حدیث چنین نقل شده است: «ما ترک النبی – صلى الله علیه وسلم – فی الطب شیئًا إلا وأتى به فی هذه الکلمات الثلاث» (الذریعه الى مکارم الشریعه، ص٢٢٠؛ نک: میزان العمل، ص٣١٢).
و یا محمد بن مفلح مقدسی مینویسد:
وَرَوَى أَبُو مُحَمَّدٍ الْخَلَّالُ فِی کِتَابِ الطِّبِّ بِإِسْنَادِهِ … وَبِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیٍّ – رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ – قَالَ: الْمَعِدَهُ بَیْتُ الدَّاءِ وَالْحِمْیَهُ رَأْسُ الطِّبِّ، وَالْعَادَه طَبْع ثَانٍ فَعَوِّدُوا بَدَنًا مَا اعْتَادَ. قَالَ شِهَابُ بْنُ عُطَارِدِ بْنِ شِهَابٍ فَحَدَّثْتُ بِهِ بَعْضَ عُلَمَاءِ مُطَبِّبِی هَذَا الزَّمَانِ فَقَالَ: مَا تَرَکَ لَنَا مَا نَتَکَلَّم عَلَیْهِ أَبْلَغ مِنْ هَذَا الْمَعْنَى وَلَا أَوْجَزَ (الآداب الشرعیه والمنح المرعیه، ج2، ص٣۵٣).
در داستان دیگری، هارون الرشید در مجلس خود از 4 طبیب هندی، رومی، عراقی و سوادی میخواهد تا هر یک دارویی را معرفی کنند که هیچ عارضهای ندارد. هر یک از اطباء هندی، رومی و عراقی دارویی معرفیکنند. سوادی، عارضه هر یک را بیان کرده و سپس میگوید: دارویی که هیچ دردی در آن نیست، این است که تا اشتها نداری، غذا نخوری و تا اشتها داری دست از غذا بکشی. همگی گفته او را تصدیق کردند (إحیاء علوم الدین، ج٣، ص٨٧؛ الآداب الشرعیه والمنح المرعیه، ج٢، ص٣۵٣). این داستان نیز چنان که میبینیم، طبق یک الگوی کلّیتر میتواند، در کنار 3 داستان پیشین قرار بگیرد.
به نظر میرسد این داستانها به یک واقعیت تاریخی عامّ بازمیگردد و آن رویارویی و اختلاط عرب با تمدّنهای غیرعربی است. عرب از دانش و صنعت سادهای برخوردار بود و با گسترش فتوحات، با دانش و تمدّن نسبتاً پیچیدهتر اقوام دیگر روبرو شده است. ظاهراً آموزههای طبّی عرب، بر خلاف طبّهای جزئی و متنوّع یونانی و هندی و …، تنها شامل توصیهها و راهکارهایی کلّی و جامع بوده است، که دستِ کم در ظاهر، برتری علمی عجم بر عرب را نشان میداده است. این واقعیت، عرب متفاخر را به پاسخگویی و توجیه این تفاوت، برمیانگیخته است. نمونهای از این تقابل را میتوان پیرامون رساله ابو عامر احمد بن غرسیه، کاتب مسیحیزاده، دربارهی برتری عجم بر عرب دید. بر این رساله، ردیههای بسیاری نوشته شده که از آن جمله رسالهی طولانی أبو الطیب عبد المنعم القروی (م493ق) است. ابوالطیب در بخشی از رساله به تقدّم عرب در انواع علوم میپردازد و از جمله درباره طبّ مینویسد:
وأما أقسام الطب للأجسام فقد جمعته العرب فی کلمتین معلومتین، ولفظتین محفوظتین، على رأیها فی الاقتصار، وذهبها فی الاختصار، فقالت: المعده بیت کل داء والحمیه رأس الدواء، وقال علیه السلام: أصل کل داء البرده، وقالوا: کل وأنت تشتهی، ودع وأنت تشتهی. وکانوا یطعمون لیعیشوا، وینعمون لیریشوا، فقد جمعوا الطب بأظافیره، والصلاح بحذافیره، وإذا فتشت أصول سقراط، ونبشت فصول بقراط، لم تجد مستزادا مستجادا، ولا مسترادا مستفادا. ولیست هذه الأمور مما یخص به آحادهم، أو ینفرد به أفرادهم، بل ینطق به صغارهم وکبارهم، ویعرفه نساؤهم، ویهتف به إماؤهم، ورعایهم وعبدانهم؛ أشعارهم بذلک ناطقه، وأخبارهم عنه صادقه، وأخبارهم عنه صادقه، ما تلوا فیه متلوا، ولا قروا به مقروا، ولکنها الطباع الصافیه، والقرائح الکافیه، والغرائز السلیمه و… (الذخیره فی محاسن أهل الجزیره، ج6، ص738).
نتیجهگیری
به نظر میرسد که جمله مشهور « المعده بیت کل داء و الحمیه رأس کل دواء » قاعدهی طبّی مشهور و حکمت متداولی در بین عرب بوده و به حارث بن کلده طبیب مشهور عرب، نیز نسبت داده شده است. اگر چه در برخی منابع به پیامبر (ص) یا امیر المؤمنین (ع) نیز نسبت داده شده، اما غالباً این انتساب بدون ذکر سند است و از طرفی برخی حدیثشناسان، این انتساب را بیپایه و جعلی میدانند. ظاهراً تنها در یک روایت به صورت مسند، از امام صادق (ع) این حدیث نبوی نقل شده است که سند آن بسیار ضعیف و متنش نیز مشکوک است. الگویی که در این روایت به کار گرفته شده است، الگوی داستانی مشخصی است که در چند حکایت دیگر نیز به کار رفته است. این الگو، میتواند بیانگر دغدغههایی باشد که در اثر تلاقی مسلمانان و اعراب با اقوام دیگر پدیده آمده بود. در مجموع برای انتساب این سخن به پیامبر اکرم (ص) یا امامان اهل بیت (ع) قرائن کافی در دست نیست، هر چند میتوان مضمون کلّی مشابه آن را در روایات دیگر نیز یافت.
********
نویسنده:علی عادلزاده